یک بسته آرزو

برای کسایی یه بسته آرزو دارن .........

یک بسته آرزو

برای کسایی یه بسته آرزو دارن .........

از روز اول قرار بود که فقط دوست باشیم و هستیم پایه قرارمون ..

در کوچه باغهای این شهر غریب .شهری که از پاییز دلها لبریز است ...

 صدای پای خدا می آید .. شاید فقط من آن را حس کنم ...

و دل من از حادثه ها لبریز است ...

و من خوشه ای از باران می چینم .

عاشقانه به دست های پاک تو میسپارم .دستانی که گرم اند

 و تو..

ای دوست من ...

نگاهت هر لحظه مرا میخواند ... تو را به همان خدایی که دوستش میداری  التماس نگاهم بی پاسخ مگذار ...

مسافر تو ... کودک است ... باران زده است ... کوچک است ... با تو بزرگ میشود ... صبوری تو را میحواهد ...

و به فردا میرسیم ...

من منتظر میمانم تو نیز بمان که ارزش صبر کردن را دارد..

چه خورشید باشد و چه نباشد به فردا میرسیم...

قرار بود عاشق نباشیم ونیستیم و به پایان کاری نداریم...

که همین دوست داشتن زیباست...

ودوستت دارم تنها برای خودت و تنها برای خودت...

و دوستیم تا دوستیمان پایدار بماند ...

پ.ن = نوشته بالا رو دیشب برای دوست جدیدی نوشتم که انگار سالهاست او را میشناسم .ممکن است برای دیگران کمی مبهم باشد ولی او میداند که چه نوشته ام .

aaaaaaaaaaaaaaaaaaannnnnnnnnnnnnnnnnnnnnnnnniiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiii

87.9.2

ساعت 2.30بامداد